دریچهها / دفتر شعر "آخر شاهنامه"
ما چون دو دریچه، رو به روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینهی بهشت، اما ... آه
بیش از شب و روز تیره و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته ست
زیرا یکی از دریچهها بسته ست
نه مهر فسون، نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر، که هر چه کرد او کرد
"مهدی اخوان ثالث "
*-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-*
قاصدک / دفتر شعر "آخر شاهنامه"
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟
از کجا وز که خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ، اما ،اما
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
برو آنجا که تو را منتظرند
قاصدک
در دل من همه کورند و کرند
دست بردار ازین در وطن خویش غریب
قاصد تجربه های همه تلخ
با دلم می گوید
که دروغی تو ، دروغ
که فریبی تو. ، فریب
قاصدک
هان،
ولی ... آخر ... ای وای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آی! کجا رفتی ؟ آی
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟
در اجاقی طمع شعله نمی بندم خردک شرری هست هنوز ؟
قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند
"مهدی اخوان ثالث "
*-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-**-*-*-*-*